لحظه ای دیگر
و
پیمودن این راه دراز از نو .
پانسیون تمام شد
و انقدررر ها حرف بیخ گلویم مانده و مغزم درهم و ژولیده پولیده است
ک نمیدانم از کجایش بگویم !
- شاید گاهی باید در رفتارهایم تغییراتی ایجاد کنم . نمیدانم کجایش بد است .
اما تنها شده ام.
البته گاهی هم ب خودم میگویم دلیلی ندارد برای ماندن آدم ها کنار خودم ,
خودم را تغییر دهم.
نمیدانم .فعلا ک همینم . (:
- هوای ابری گویا افسرده تر کرده ست مرا .چقدر دلم یکی را میخواهد .
بیخیال . تموم میشه این روزا این تنهایی ها
این حرفای جا مونده تو هر سکوت تو هر نگاه.
کاش زودتر عوض شه همه چی. خسته ام .
پ.نون: بازم دلم میخواد حرف بزنم.
حتی شده یه متن از یه نویسنده یا یه شعر از کس دیگه بنویسم .
فقط تایپ کنم.عقده ها و غم و غصه هامو با شدت رو صفحه کیبورد خالی کنم .
« حول حالنا الا احسن الحال»
بلی.بلی.
واپسین لحظات سال ۹۷ هست و گذری بر تونل خاطرات :
در کل جالب نساختمش.
اتفاقات غیر منتظره
حال و احوال بیشتر افسردگی بود و دلمردگی.
باشد که این ۹۸ عزیز رو قشنگ بسازیمش.
حس و حال مثبت و رنگی ای رو در تک تک لحظاتتون آرزو میکنم.
بیایم تو سال جدید یکم خنده رو تر ،
بامحبت تر و باحال تر باشیم.
:)سال نو مبارک (:
این شیرینه !!!
شیرین از وقتی چشاشو باز کرده تو پانسیون بوده !!
امسال چهارمین عیدی هست ک شیرین در کنار خانواده ش نیست !!!
شیرین خسته اس. شیرین داره حااالش بهم میخوره ازین زندگی !
شیرین ازین همه تنهایی و سکوت و یکنواختی داره نخ نما میشه !
شیرین کمک میخواهد !!!
- همین ک امسال خرید عید ندارم 13 - 7 از بقیه ی ملت جلو ترم!
حالا شاید براتون سوال شه ک چرا 13 و 7 ! ک باید بگم ب شما ربطی نداره !!
- پانسیونی ک توش سارا (ب) / سارا (الف) / مُطی و نیکتا نباشن ک پانسیون نیس /:
محل شکنجه س !
- بدون حضور بعضی از آدم ها هم میشود زندگی کرد . اما .
- فکر اینکه 5 روز دیگه باز باید برم پانسیون و دو ماه تمام رو اونجا باشم دیوانه ام میدارد ، شرحه شرحه ام میدارد !
- انقدری ک من واسه اوکی شدن دوره م زعفرون خوردم ، اگه بچه تو شیمکم (!) میداشتم تا الان افتاده بود !
- استرس. باعث شد این چند شب یه سره خواب رتبه م و یه روز قبل آزمونو ببینم ! در حد سکته کردن ینی!!!
دل نخواهم جان نخواهم، آنِ من کو؟ آنِ من ….
دوباره شروع میشه همه چی . این بار قوی تر ولی .
ورژن قوی ترِ من (: چون این انتخابمه .
بسه تا کی خمودگی و بی حوصلگی و رخوت ؟؟؟
تا کی میدون دادن ب افکار خاکستری و بی رمق ؟؟
خوبم . آره .خوبم.
بیخیالِ مشکلات .
فردا دوباره شروع پانسیونه . میرم کلی آدم میبینم اوکی میشه همه چی.
زندگی باز میفته رو روالش .از چاله چوله میاد بیرون.
خدایا شکرت بابت همه چی . خانوادم , دوستام , توانایی هام .
مرسی ازت .
(:
keep smiling حتی وقتی مشکلات بهتون فشار آورد (:
نیست رنگی که بگوید با من. اندکی صبر سحر نزدیک است .
هر دم این بانگ برآرم از دل وای این شب چقدر تاریک است .
نا امیدی بد مصیبتیه . عین خوره افتاده به جوونم .
امروز رفتم بیرون ب بهونه ی وسیله بردن تو پانسیون و پرینت گرفتن کارت سنجش
چند باری هم زنگ زدم ب مینا ک اگه سرش خلوته بیاد با هم بریم ک جواب نداد .
چِمه من ؟؟؟؟؟؟ دنبال چی میگردم ؟؟؟ کجااام ؟؟؟ پاهام رو زمین نیست چرا ؟؟؟
انگار منو خالی کردن . از هر انگیزه ای . از هر شوری . از هر امیدی. از هر رنگی.
بی هدف بیدار میشم روزامو میگذرونم بدون اینکه حتی یذره برای هدفم تلاش کن.
گم شدم .
و ب درد نخور و استرس زا ،
صبح از آن طرف تختش سر درآورد!
مشاهده شده است ک نامبرده ب صورت ساعتگرد و دورانی حرکت خود را انجام میداده!
- رفتم طبقه ی بالا ک درس بخونم،
تختخواب داشت
همین کافیه یا بیشتر توضیح بدم!؟
- هی میرود اینور آنور ،
عکسهایش را میگذارد این د پروفایلش و من دلم میرود برااایشش !
کاش اندکی متوجه بود ! (حس + جان!)
درباره این سایت